دنياي اطلاعات
دنياي اطلاعات
نوشته شده در تاريخ 23 آبان 1389برچسب:, توسط عليرضا كارزاري |


وقتی بزرگ میشوی

دیگر خجالت میکشی به گربه ها سلام کنی

و برای پرنده هایی که آوازهای نقره ای میخوانند ، دست تکان بدهی

خجالت میکشی دلت شوربزند

برای جوجه قمریهایی که مادرشان برنگشته

فکرمیکنی آبرویت میرود اگر یکروز مردم

همانهایی که خیلی بزرگ شده اند

دلشوره های قلبت را ببینند و بتو بخندند

وقتی بزرگ میشوی

دیگر نمیترسی که نکند فردا صبح خورشید نیاید

حتی دلت نمیخواهد پشت کوهها سرک بکشی

و خانه خورشید را از نزدیک ببینی

دیگر دعا نمیکنی برای آسمان که دلش گرفته

حتی آرزو نمیکنی کاش قدت میرسید

و اشکهای آسمان را پاک میکردی !

وقتی بزرگ میشوی

قدت کوتاه میشود

آسمان بالا میرود و تودیگر دستت به ابرها نمیرسد

و برایت مهم نیست که توی کوچه پس کوچه های پشت ابرها

ستاره ها چی بازی میکنند

آنها آنقدر دورند که حتی لبخندشان را هم نمی بینی

وماه ـ هم بازی قدیم توـ

آنقدر کمرنگ میشود که اگر تمام شب را هم دنبالش بگردی

پیدایش نمیکنی !

وقتی بزرگ میشوی

دور قلبت سیم خاردار میکشی وتمام پروانه ها رابیرون میکنی

وهمراه بزرگترهای دیگر در مراسم تدفین درختها شرکت میکنی

وفاتحه تمام آوازها وپرنده ها را می خوانی !

ویکروز یادت می افتد که سالهاست تو چشمانت را گم کرده ای

ودستانت را در کوچه های کودکی جا گذاشته ای !

آنروز دیگر خیلی دیر شده است ....

فردای آنروز تو را به خاک میدهند

و میگویند :

خیلی بزرگ شده بود


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: